می خندم
منم و تلخی دلدار ، ولی می خندم
!منم و سینه بیمار ، ولی می خندم
منم و حسرت یلدا و غزلخوانی عشق
شعر من ورد لب یار . . . ولی می خندم
منم و حسرت سرخی انار لب او
حسرت بوسه و دیدار ... ولی می خندم
منم آن شاعر دلخون که فقط وقف تو شد
و ندید از تو جز آزار ... ولی می خندم
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوش تو که نیست بدهکار ... ولی می خندم
کس من روی تو و کار من آغوش تو بود
شده ام بی کس و بی کار ... ولی می خندم
شدم از عشق تو دیوانه و رسوای زمان
آه ، انگار نه انگار ... ولی می خندم
این جنون نیست که با دست تو ای هستی من
!!!پا نهادم به سر دار ، ولی می خندم
سه شنبه 16 فروردین 1395 - 3:51:06 PM