حال بیابان
عوض کردم به جایت آب تنگ و خاک گلدان را
وجارو می کشم این کوچه ی رو به خیابان را
شبیه پنجره هر صبح روی من به تو باز است
نوازش می کنم با بوسه ای گل های ایوان را
هوای خانه ام را مه گرفته ، قطره های اشک
شبیه آب دریا شور کرده چای فنجان را
کجایی تا ببینی پا به پای ام ، ابر می گرید
به روی سقف خانه می نوازد " باز باران " را
نمی دانی چه رنجی می کشم در کنج تنهایی
مگر روزی بخوانی خط به خط دیوار زندان را
لبم خشکید از بی مهری و قلبم ترک برداشت
نمی پرسد کسی این روزها حال بیابان را
"سید علیرضا جعفری"
سه شنبه 24 شهریور 1394 - 6:32:56 PM